میدونی !
یه جنگل باشه سبز سبز
تو این جنگل هم به غیر از من و تو هیچکی نباشه
من هی بدوئم دنبال تو و تو هم هی از دست من در بری
مثل ماهی
منم نتونم بگیرمت ٬
چون هیچ وقت نخواستم بگیرمت !
هر دومون خسته میشیم ٬ کنار یه درخت میشینیم
بعد تو دراز میکشی رو زمین و سرت رو میزاری رو پاهای من که استراحت کنی
منم دستم رو میبرم بین انبوه موهات و شروع به بازی باهاشون میکنم
بعد شروع میکنی به تعریف کردن یه ماجرا
اما من اصلا نمیفهمم که داری چی تعریف میکنی !
جواب سوالاتو خیلی آروم میدم ٬ انگار که نمیخوام حتی درخت ها هم چیزی بشنون
بعد یه دفعه تو چشمات نگاه میکنم و لبهات رو میبوسم
چشمات برق میزنه
به من میگی که خیلی بدجنسم
بلند میشی که منو بزنی
منم از دستت فرار میکنم
حالا تو داری دنبال من میدوئی ولی بهم نمیرسی
انگار که تو هم نمیخوای منو بگیری !
مردان بزرگ اراده دارند و مردان کوچک ارزو!!!!!!!!!!!!!!!!!!
اینم نظریه