سایه سپید

داستان سرگشتگی های یک من

سایه سپید

داستان سرگشتگی های یک من

دیوانه ام میکند

سادگی معصومانه ام

نظرات احمقانه ساده اندیشانه ام

 

آن هنگام که چون زورقی اسیر بادهای هوس انگیز و ماجراجوی اطرافیان دلسوزم بودم

 

 

دیوانه ام میکند

تفکرات احمقانه عاشقانه ام

نظرات بچه گانه پاک دانستن انسانها

 

آن هنگام که اتفاقات را چالشی از طرف خدا میدانستم و به وسوه های انسانی آن توجه ای نداشتم

 

 

دیوانه ام میکند

گناهان نکرده ام

پاکی بچه گانه ام

 

آن هنگام که به چشمان معصومم لبخند میزدند و من آنان را بیچارگانی دور از حقیقت میدانستم

 

 

بازهم ساده ام ، بازهم باور میکنم حیله های مکارانه آنان را

نظرات 2 + ارسال نظر
سارا چهارشنبه 1 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 08:40 ب.ظ http://redpen.blogsky.com

مثل من . چقدر حست را خوب فهمیدم.
در مورد کمنت شما دوست عزیز: اول مرسی بعد هم چرا ترس؟

[ بدون نام ] دوشنبه 25 دی‌ماه سال 1385 ساعت 07:04 ق.ظ

به نظر من تو این دنیایی که پر از آدمایی که دلاشون سنگی هنر که بتونی تو دلت یه آسمون ستاره محبت داشته باشی و به همه ی به شب نشستگان هدیه بدی هنر که بتونی میون این همه حادثه لحظه ها رو بفهمی و عاشقانه زندگی کنی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد