مرگ را خود دیدم
تمام قد بر من رخ نمایاند
با همین چشمهایم دیدم که چگونه بر چشم هایم زل زده بود
انگار میخواست تاریخی را گوش زد کند
یا شاید با خودش فکر میکرد که فبلا این چشمها را کجا دیده است و یا کی خواهد دید !
نمیدانم و نباید هم بدانم
بازهم سرخوش از زندگی در دنیا غرق میشوم
مانند همیشه ، مانند همه وقت
بودن چقدر سخته