سایه سپید

داستان سرگشتگی های یک من

سایه سپید

داستان سرگشتگی های یک من

یادواره ۱

این متن رو در یک شرایط استثنایی نوشتم . بنابراین هرچی فکر کردم دلم نیومد که ویرایشش کنم . بنابراین همینجوری بدون ویرایش گذاشتم . امید که خوانایی لازم رو داشته باشه .

----------------

 

رفتی و

من ماندم

بدون یاری از غیب

 

رفتی و

من ماندم

با کوله باری از غم

 

رفتی و

من ماندم

با خاطره های زمینیت

 

آه

رفتی

رفتی

و من ماندم و تخت خالیت

من ماندم خاطره زمزه های شبانه ات

یادت می آید

نداهای یابن الحسن ات را

 

هنوز هم یادم است بوی خوش آن سیبهای آسمانی را

آن هنگام که به بهانه ای از خواب بیدار میشدم

و دزدکی لذت میبردم بی آن که درکی داشته باشم

 

هنوز هم یادم است گریه های زیبایت را

آن هنگام که میگفتمت ما را در درگاه خدایی آبرویی نیست ، وساطتمان کن

و تو چه زیبا ...

من غصه ام میگرفت که چرا ناراحتت کردم و با خود عهد میکردم که دیگر این لفظ را تکرار نکنم

اما دفعه بعد هم که به دیدنت می آمدم

سرخورده از بی آبرویی ، آشنایی نزدیک تر از تو نمی یافتم

و باز هم تو ..

 

این بار هم که به دیدنت بیایم

باز هم میگویم

 

حال من در حال گریه ام

و میدانم که تو سرمست همان بوی سیب نیمه شبهای مشهدی

دیگر چه بگویم

خود میدانی که آشنایی نزدیک تر از تو سراغ ندارم

وساطتمان کن

نظرات 2 + ارسال نظر
ارمیا... شنبه 2 دی‌ماه سال 1385 ساعت 07:02 ب.ظ http://artist1366.blogfa.com

از من گذر کن دریا به دریا ، در لحظه های سخت دو دنیا


یاعلی

صابر طباطبائی یزدی چهارشنبه 6 دی‌ماه سال 1385 ساعت 02:38 ب.ظ http://saber.tabatabaee.googlepages.com/weblogs

همه چیز و همه کس در قم ٬
مصداق این آیه است:
تعطی اکلها کل حین باذن ربه
بهشتیان همواره به اذن خدا میوه های بهشتی از ایشان ثمر می دهد.
گویا در همین دنیا بهشتی ساخته اند.
مرا از شهر جهنمیان بپذیرید.
زورکی خودم رو کشان کشان آورردم تا بهشت روی زمین.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد