سلام دوستان عزیز
یه چند روزی که یکم مریض شدم و حال و حوصله چایی هم ندارم چه برسه به کار و نوشتن
تازه یک R&D هم دارم که رسیده به دمش و فقط تستش مونده و دوست دارم هر چه زودتر ارائه بشه تا از دستش راحت بشم و تازه یکی از طرحهایی رو که قبلا کار کردم ok شده و باید تمومش کنم .
در ضمن میخوام کل سبک و سیاق نوشته هام رو عوض کنم بلکه یکم حال و هوای خودم عوض بشه .
به همین خاطر و به خاطر بیماری و بیحالی و بدبختی در حال حاضر اصلا مغزم کار نمیکنه و نمیدونم که در چه جهتی میخوام ور بزنم .
اگه چیزی به نظرتون رسید بگید
همیشه میگفتم هر وقت خدا میخواد حال یکی رو بگیره به خاطر رحمتش بیخیال اون فرد میشه و به خاطر شوخ طبعیش حال من بدبخت رو میگیره و لابد بعدش هم قاه قاه بم میخنده . خوب ما از اینم راضی هستیم .
برای این پست یکی از شعرای قدیمی رو از دفترم پیدا کردم . نمیدونم این شعر مال کیه . شما اگه میدونستید واسه منم بنویسید که دانسته از دنیا برم .
شاد باشید
نکند لحظه آخر به خود آییم که ای کاش غزل می گفتیم
و به حسرت بنشینیم که ای کاش گل سرخ طلب می کردیم؛
مردم شهر سیاه ،
خنده هاشان همه از روی ریا ست
و به غیر از دو سه دوست،
که هر از گاهی چند
لب جویی بنشینیم و زهم یاد کنیم،
دلشان سنگ سیا ست
ما در این شهر دویدیم و دویدیم ، چه سود؟
شاعرانی که هم آواز سپیدی بودند
جای دیگر رفتند....
هر کجا پرسه زدیم،
خبر از عشق نبود
و تو ای مرغ مهاجر که از این شهر گذر خواهی کرد؛
نکند از هوس دانه گندم به زمین بنشینی
گندم شهر سیاه
نسلش از وسوسه شیطانهاست
این مطلبت منو یاد این شعر سهراب انداخت که:
زندگی حس غریبیست که یک مرغ مهاجر دارد
راستی پروژه SCM رو چیکار کردی؟
سلام باید اراده اش قوی باشه
عشق چیزی است که بیشتر از هر چیزی داشتنش را دوست داریم وبیشتر از هر چیزی دادنش را دوست داریم وهیچ کس در نمی یابد که عشق همان چیزی است که همواره داده می شود ولی پذیرفته نمی شود//سلام دوست خوبم/با مطلبی تحت عنوان تنفر یا عشق کدامیک بهتره آپم ومنتظر حضور شما دوست عزیز/موفق باشید
سلام.سیاه سیاه...سیاهی هرشب موج میزند در دل ما...هر لحظه بی یاد او سیاه و تلخ است.
من آپیدم عزیز دل انگیز ......
اگر به خانه ی من آمدی
برای من چراغ بیاور
و یک دریچه
که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم