زمان زیادی از آخرین کارم میگذره
یادم نمیاد آخرین تلاشم اون فروشنده مواد بود یا اون دختره کک و مکی !
دیگه واقعا دارم پیر میشم .
دیگه واقعا چه اهمیتی داره ؟
زمان زیادی از آن موقع ها میگذره ، احساس میکنم دیگه این دنیا هیچ احتیاجی به من نداره ، یه جورایی زائدم .
دارم به این فکر میکنم که با یه مراسم باشکوه همه چیزو تموم کنم .
البته تصمیم گیری در این رابطه خیلی سخته ! باور نمیکنید ولی میترسم .
آره ، تعجبم داره ، من و ترس .
یه روزی بزرگترین قاتل اجارهای بودم و حالا از کشتن خودم میترسم
یه روزی 10 به 1 رو موفقیتم شرط میبستن و حالا ...
یه روزی
Once A Day
There was a time to understand
Over the sight
Over the night
There was a luck to kiss
Over the shame
Over the tear
Now is the time to die
Kiss the die , forget the love
Look at the darkness , forget the star’s
صدای چک چک اشک هایت را از پشت دیوار میشنوم
میشنوم که چه معصومانه در کنج سکوت شب از ستاره ها دور میشوی
من میشنوم فریادی را که در سکوت تو نهفته است
میشنوم هیاهوی زمانه را که تو را از پریدن و پر کشیدن باز میدارد
ای طنین شور انگیز من به آسمان بگو که من نیز میشکنم
به آسمان بگو هر آنچه تو را شکسته مرا نیز خواهد شکست i wish i could make you
under stand how i love you
i am always seeking but
cannot find a wayac
i love in you a someth
that only have dis cove
the you which is beyond
you of the worldhati
admired and known byothe
a you which is eapeciallymi
........which cannot evto
سلام
این شعر از کی بود. خیلی جالب بود. اگر چه که زیاد ادبیاتی نیستم. ولی خیلی جالب بود.وبلاگت قشنگه. خدا بهت ببخشه.
به ما هم یه سری بزن. منتظرم
فعلن خدانگه دار
سلام دوست عزیز ؟؟؟؟
ممنون از نوشته تان . زیبا بود .
دوست عزیز ستوان دوم
از نوشته شما هم ممنونم . این شعر اگر خدا قبول کند از خودم است البته فکر نمیکنم اینقدر ها هم که شما تعریف کردید خوب باشد . شما زیادی لطف دارید . باز هم ممنون .