سایه سپید

داستان سرگشتگی های یک من

سایه سپید

داستان سرگشتگی های یک من

تجربه

 

گاهی وقتا یک سرماخوردگی شدید میتونه از عاشق شدن هم سخت تر باشه .

آکهی تبلیغاتی

 

 

شاهکار مرگ حاتمی کیا رو از دست ندید .

 

 

 

یک روح میتواند بسیار بی رحم باشد به صورتی که نمیتوان برای آن حد ومرزی تعریف کرد .

به نظر من برای 2 چیز نمیتوان حد و مرزی تعریف کرد :

1.      میزان حماقت نوع بشر

2.      میزان بی رحمی یک روح

 

البته انیشتن جمله جالب­تری داره .

انیشتن میگه برای دو چیز نمیتوانم حد و مرزی تعیین کنم ، میزان حماقت بشر و میزان گستردگی عالم کائنات که البته در مورد دومی آنچنان مطمئن نیستم .

 

آخرین تلاش

 

زمان زیادی از آخرین کارم میگذره

یادم نمیاد آخرین تلاشم اون فروشنده مواد بود یا اون دختره کک و مکی !

دیگه واقعا دارم پیر میشم .

دیگه واقعا چه اهمیتی داره ؟

زمان زیادی از آن موقع ها میگذره ، احساس میکنم دیگه این دنیا هیچ احتیاجی به من نداره ، یه جورایی زائدم .

دارم به این فکر میکنم که با یه مراسم باشکوه همه چیزو تموم کنم .

البته تصمیم گیری در این رابطه خیلی سخته ! باور نمیکنید ولی میترسم .

آره ، تعجبم داره ، من و ترس .

یه روزی بزرگترین قاتل اجاره­ای بودم و حالا از کشتن خودم میترسم

یه روزی 10 به 1 رو موفقیتم شرط میبستن و حالا ...

یه روزی

 

Once A Day

 

There was a time to understand

Over the sight

Over the night

 

There was a luck to kiss

Over the shame

Over the tear

 

Now is the time to die

Kiss the die , forget the love

Look at the darkness , forget the star’s

 

 

تبصره ای بر روابط عاشقانه

 

حماقت رکن اصلی تمامی رابطه های عاشقانه است .

 

بعد از آن نوبت به مقدار بلاهت موجود در خریدار یا جنس خاک برسر ذکر و میزان قدرت چانه زنی یا حس کاسبکارانه جنس دوم است .

باید دانست که پسرها در اولین روزهای بلوغشان به این نتیجه میرسند که باید طرحی نو در اندازند و تا وقتی که اولین رابطه شان به هر علتی به شکست نیانجامد به نوعی باکره به حساب می آیند و مانند بره های کاملا پاک و معصوم فقط به مفاهیم عشق واقعی و اینگونه مزخرفات فکر میکنند اما بعد از اینکه اولین طعم ناکامی را چشیدند آنها نیز کاسبکار شده و به مفاهیم عمیقی همچون سایز کمر می فکرند و اینجاست که اولین جرقه های دنیای دروغ زده میشود دنیایی که تا رسوم شارلاتانیسم را نیاموزی محکوم به شکستی . اما دخترها بعد از اینکه اولین سخن را در این باب از دوستان شان بشنوند بلاهت را کنار گذاشته و کاملا منطقی ( که همان تفکرات کاسبکارانه است ) با قضیه برخورد میکنند که در این صورت اگر طرف شان یک پسر باکره ، خوش تیپ و به قدر کافی باعث پز دادن باشد سعی میکنند در اولین فرصت کار را به آینده ای دو نفری گره بزنند و اگر یکی از شرایط بالا را نداشته باشد به دلایلی کاملا واهی خوشان را از شرش راحت میکنند و به دنبال کسی که لایق شان باشد میدوند ( منظور از کلمه دویدن دقیقا همان مفهوم کلمه است )  تا روزی که به پست پسری بخورند که کاملا دوران بلاهت را پشت سر گذاشته و کار بلد شده باشد . اینجاست که باید فاتحه هر چه زیبایی است را خواند .

به عبارتی این گونه دختران غرق در آتشی خواهند شد که خود و دوستان شان برپا کرده اند .