سایه سپید

داستان سرگشتگی های یک من

سایه سپید

داستان سرگشتگی های یک من

انتظار ۲

این داستان رو جدیدا نوشتم و هنوزم ویرایشش نکردم (نمیدونم چرا اما نمیتونم! )
به همین خاطر همینطوری و بدون ویرایش میزارم . اگه مشکلی تو نوشتارش وجود داره گوشزد کنید  ، ممنون میشم .
یا حق
 
 
داشتم میمردم
اینو مطمئن میگم ! نه اینکه فکر کنی دوباره دچار توهم شدم اا !
داشتم میمردم
نمیدونم رگ دستم رو زده بودم یا اینکه بازم از دماغم خون اومده بود .
اما هر چی بود دور و برم خیلی قرمز بود ، یه جور تنفر برانگیزی قرمز بود به همین خاطر میگم خون بود .
نمیتونستم از جام بلند شم ، چند بار تلاش کردم اما نشد .
انگار که رگهای عصبیم از کار افتاده باشه .
هیچ دردی هم حس نمیکردم .
یه جور مرگ سفید ، بدون درد اما کثیف .
میگی مگه میشه سفید هم کثیف بشه ؟! خوب راستشو بخوای منم به این خیلی فکر کردم و فکر میکنم میشه !
بگذریم .
یه دفعه بارون اومد ، البته نمیتونست بارون باشه چون تو یه فضای سرپوشیده بودم اما اینکه چی بود و یا از کجا منشاء میگرفت رو نمیدونم چون هیچ دوشی هم نمیدیدم .
قطره ها بوی خوبی میدادند . نه بوی گل یا عطر یا یه چیزی مثل اینا .
یه جور بوی تازگی ، دقیقا مثل قطره های بارون .
این بارش باعث شد که بو و رنگ تنفر بر انگیز برطرف بشه .
فضا سفید و پاک شد ، خوابم برد  .
تو رو تو خوابم دیدم ، مثل عکس تو قاب عکسا بودی ، زیبا و با لبخندی بر لب .
نمیدونم چرا اینجوری تعبیرت کردم ، چرا گفتم تو قاب . شاید به خاطر اینکه هنوزم فکر میکنم دست نیافتنی هستی
آه ، بازم غصه م شد . بگذریم .
به صورتم لبخند زدی و گفتی " بازم که ولو شدی تو ! "
خندیدم و مثل همیشه گفتم جنس ایرانیه دیگه ! یادت رفته ؟
دستت رو به طرفم دراز کردی و گفتی پاشو . گفتم نمیتونم .
پلکهات رو به هم زدی و گفتی " یعنی تو به من شک داری ؟ "
جمله ات رو نفهمیدم . بازم گفتم عزیزم نمیتونم . بازم لبخند زدی و گفتی " میدونم که میتونی ! "
نمیدونم برای اینکه جواب اعتمادت رو بدم یا اینکه به خودم چیزی روثابت کنم دستم رو به طرفت بلند کردم و دستت رو گرفتم .
 
و از جام بلند شدم .
باور کردنی نبود اما تونستم .
نمیدونم به خاطر قدرت جادویی اون بارون بود یا به خاطر قدرت جاویی تو !
میبینی ، هنوزم بهت شک دارم :((
اینم یکی از تفاوتهای آدمها و فرشته هاست .
محو شدی به عبارتی من دیگه ندیدمت ، بازم شدی مثل همون قاب عکس دست نیافتنی 
 
میدونی این چندمین باریه که نمیذاری بمیرم ؟
 
 
این دفعه اگه حواست نبود و مردم تو اون دنیا منتظرت میمونم ، میدونم به این زودیا نمیای اما من منتظرت میمونم ، شاید تو اون دنیا بتونم ذره ای از مهربانی هات رو جبران کنم .

خواهر زاده برنامه نویس !

 

طبق جهانبینی خواهرزاده من همه چیز خوردنیه مگر اینکه عکسش ثابت بشه !

البته جدیدا من یک باگ در اصل برنامه اش پیدا کردم به عبارتی در این برنامه هیچ وقت نادرستی چیزی اثبات نمیشه !

 

الگوریتم برنامه هم اینه :

 

Repeat ( Eat Every thing )

Until (  Ever  )

 

 

خوب البته نباید از یک بچه 6 ماهه توقع داشت که تو الگوریتم نویسی تبحر داشته باشه !

 

توهم (۲)

میدونی

زنده موندن مثل اسیر بودنه ، مثل یه سمبل میمونه مثل یه سراب که از دور قشنگه و همه به بودنش نیاز دارن

زنده بودن دقیقا مثل رفتار یه ماهی تو آب میمونه

تا حالا شده ببینی که یه ماهی بدون اینکه هی دهنش رو باز و بسته کنه کار دیگه ای انجام بده ؟

مثلا بشینه هی فکر کنه یا نقاشی بکشه ؟

مسخرس ، نه ؟

اما در واقع نیست ، این رفتارهای ماست که مسخرست .

ما آدما فکر میکنیم همه چیز رو میدونم و بدتر فکر میکنیم اونچیزی که فکر میکنیم کاملا درسته و به اون عادت میکنیم .

حالا اگه یه رفتار حلاف قاعده ببینیم فکر میکنیم که یه چیز جدید دیدیم .

.

.

یا مثلا تا حالا شده بزی رو ببینی که طالع روزانش رو میخونه ؟

نه ؟!

یا اینکه از خوردن فلان برگ درخت طفره بره و وقتی ازش میپرسی چرا با جدیت بگه چون آلوده اس .

بازم نه ؟!  پسر تو تا حالا تو زندگیت چیکار کردی ؟

میدونی چیه .

ما انسانها منبع آلودگی هستیم . یه جور ویروس که همه چیز رو به خاطر زنده بودن خودش نابود میکنه .

در واقع سلامت ما انسانها برای سلامت چیزای دیگه مضره .

و تمام داستان هم همینه

 

RELOAD

سلام

بعد از مدتهایی نه چندان مدید برگشتم

البته هنوز هم حرفی برای گفتن ندارم ـ که حتی گوشی برای شنیدن -

بگذریم

در فکر عوض کردن قالب وبلاگ هستم و چون در بین قالبهای آماده بلاگ اسکای چیز بدرد بخوری پیدا نکردم ناچارم که خودم دست به کار بشم .

یه چند تایی هم تو ذهنم کار کردم اما نمیدونم که آیا برای وبلاگی مثل مال من جواب میده یا نه !

در مورد رنگها باید بگم که میخوام از رنگهای تیره ، خشن و مریض استفاده کنم ، یک آهنگ مناسب هم پیدا کردم .

خوب دیگه تقریبا حلٌه ، میمونه اون ۸۰ درصد اجرا که فکر کنم احتمالا یک ۵-۴ ماهی طول بکشه !

نظراتتون رو بنویسید

راستی عیدتون هم مبارک گرچه دیگه بوی عیدهای چند سال قبل شنیده نمیشه ، شاید ما زیادی بزرگ شدیم ، شاید هم عید زیادی کوچیک شده ! بازم بگذریم .

سلام

حال آپ کردن ندارم

اینم به خاطر اینکه شرمنده بلاگ اسکای نشم مینویسم

شایدم دیگه ننویسم . شایدم تند تند بنویسم ! اصلا به من چه .

فعلا باید به کارهای مهمتری چون زنده موندن بپردازم.

 

زنده باشید